مهدي يراحي: براي بنز سوار شدن، سمت موسيقي نيامدم
تاریخ انتشار: ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۱۵۷۰۵۰
خبرگزاري آريا - وب سايت موسيقي ما: هميشه در کارهايش متن پررنگتر از حاشيه است. در زندگي شخصي و روند کارياش هم اينطور است. به همين دليل خيليها ميگويند اگر بيشتر به سراغ حاشيه و کارهاي عامهپسند ميرفت، ميتوانست پاپيولارتر باشد. اما با همين شرايط هم کارهاي زيادي دارد که همزمان مورد توجه مخاطبان و منتقدان قرار ميگيرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
با وجود اين شرايط، «مهدي يراحي» روند خوبي در برگزاري کنسرتها و فروش آلبومهايش داشته و زمستان سال گذشته هم آلبوم چهارم خود به نام «آينه قدي» را منتشر کرد. اثري که دور از فضاي مرسوم بازار بود اما خودش ميگويد که حال اين روزهايش است و از اين به بعد او را بيشتر با استايل «آينه قدي» خواهيم ديد و شنيد. اين روند را در کنسرتهايش هم دنبال خواهد کرد و قرار است که او روز اول خرداد پس از مدتها در برج ميلاد تهران با رپرتواري متفاوت روي صحنه برود.
اما نکته جالب در مورد بيحاشيه بودن مهدي يراحي، اين است که او معمولاً با رسانهها مصاحبهاي ندارد؛ اما چندي پيش ميهمان دفتر سايت «موسيقي ما» بود تا پس از سه سال و نيم، به ناگفتههاي زيادي پاسخ دهد. اين خواننده در اولين گفتوگوي مفصل خود، پس از آلبومهاي «مثل مجسمه» و «آينه قدي» در مورد جزئيات فعاليتش در سالهاي اخير، حواشي آثارش، حواشي فعاليتهاي هنرياش و همچنين حال و روز آيندهاش سخن گفت.
از آلبوم «امپراطور» شروع کنيم. آلبومي که منتقدپسند بود اما تمام قطعاتش نتوانست در ميان مخاطبان عام فراگير شود.
از مردم عام ميتوانيد برشهاي مختلفي در اجتماع پيدا کنيد. فکر ميکنم منظور شما از مخاطب عام، شنوندههاي 12 تا 20 سال باشد و بايد بگويم که آلبوم «امپراطور» براي افراد بالاي اين رنج سني بود. اين موضوع را قبول دارم ولي «امپراطور» را يک آلبوم منعطف ميدانم؛ چون از قطعهاي مثل «از خودت خبر بيار» تا «هر جاي دنيايي» در آن وجود داشت.
هدفمان از توليد «امپراطور» اين بود که به مخاطبان مختلف سوزن بزنيم و ميخواستم ببينيم که در چه سبکي ميتوان اثرگذارتر بود. در «امپراطور» به نوعي داشتم قِلِقگيري ميکردم و ميخواستم ببينم چگونه شنيدنيتر هستم و هيچ ادعايي نداشتم که سبک قطعات يا استايل خواندنام را پررنگتر کنم. اگر به آلبوم «منو رها کن» دقت کنيد، متوجه ميشويد که در آنجا به غير از آن قطعه عربي، استايل مشخصتري داشتم و کل کارها يکدست بود. اما ترانههاي امپراطور مثل «ما هيچ وقت با هم نبوديم» و موضوعاتي از قبيل طلاق عاطفي، دغدغه طيف عمدهاي از مخاطبان است. شايد يکي از دلايلي که باعث شد آن اثر به قول شما به خوبي شنيده نشود، پخش ضعيفش بود ولي با اين وجود، برخي از مخاطبان آن را بهترين آلبومم ميدانند.
نتيجه ارزيابي سبکهاي مختلف و سوزنزدن به مخاطبان چه شد؟
نتيجهاش اين بود که ميان آهنگي مثل «هر جاي دنيايي» و «منو رها کن» به يک ميانگين و همچنين در کل، به يک ادبيات و مخاطب مشخصتري رسيدم. امروز که با شما صحبت ميکنم، يک «مثل مجسمه» و يک «آينه قدي» را هم پشت سر دارم و نسبت به زمان «امپراطور» به بينش متفاوتي رسيدهام و فکر ميکنم در کارهايم در کل به پختگي بيشتري رسيدهاند.
براي پيدا کردن مخاطب و ادبيات مشخص، چرا از تکآهنگ استفاده نکردي؟
از کودکي هميشه دوست داشتم عکس و چيزهاي ديگر جمع کنم و از درستکردن کلکسيون لذت ميبردم.
پس آرشيوباز هم هستي!
دقيقاً و الان آرشيوهاي مختلف دارم. فارغ از اينترنت و بحث تکآهنگ فکر ميکنم تا آخر عمر، آلبوم منتشر خواهم کرد! چون از آن لذت ميبرم. البته صحبت شما درست است و انتشار آلبومي مثل «امپراطور» که يکدست نبود، ريسک به حساب ميآمد. آلبوم متنوعي جمع کرديم تا هم خود و هم مخاطب را تست کنيم تا ببينيم چگونه ميتوان اثرگذارتر بود.
اما نه فقط در ايران، که در دنيا هم فضاي موسيقي از آلبوم فاصله گرفته و به سمت سينگلترک پيش رفته است.
صنعت موسيقي دنيا لااقل پنجاه سال از ما جلوتر است؛ اما آنها هنوز هم آلبوم منتشر ميکنند. پس ما حداقل تا پنجاه سال ديگر فرصت داريم آلبوم منتشر کنيم. مثلاً «اَدل» آلبوم منتشر ميکند و تمام جوايز را ميبرد.
اَدل هر چهار پنج سال يک بار آلبوم منتشر ميکند، نه سالي يک آلبوم!
در مثل مناقشه نيست اما بههرحال آلبوم منتشر ميکنند. «پينک فلويد» يا «مايکل جکسون» هم هر سال آلبوم منتشر نميکردند اما بلاتشبيه من هم قصد ندارم هر سال آلبوم بيرون بدهم! نگاه من به آلبوم، نگاه دودوتا چهارتايي نيست؛ بلکه از اين پروسه لذت ميبرم و همين الان مشغول کار روي آلبوم بعدي هستيم. هر وقت هم آماده شود، آن را منتشر خواهيم کرد.
آلبومهايت انگار مثل ميوه هستند که وقتي ميرسند، صبر نميکني و منتشرشان ميکني.
چرا بايد صبر کنم؟ وقتي که در آن زمان چيز بيشتري بلد نيستم و احساس ميکنم به نسبت انتظاري که از پختگي آن اثر دارم نزديک شدهام، بايد آن را منتشر کنم.
من آلبوم را در مقابل تکآهنگ نميبينم؛ اما به نظرم بايد فاصله منطقي بين دو آلبوم باشد. «مثل مجسمه» و «آينه قدي» در دو سال متوالي منتشر شدند.
هميشه مشغول ساخت و توليد موسيقيام و معمولاً هر زمان آلبومي را منتشر ميکنيم، شعر و ملوديهاي آلبوم بعدي آمادهاند. اينطور نيست که منتظر بمانيم آلبوم منتشر شود و سپس ساخت کارهاي بعدي را آغاز کنيم. اعتقاد دارم مؤلف اصلاً نبايد دنبال مخاطب برود و مخاطب بايد پشتسر مؤلف حرکت کند.
الان که به اين چهار آلبوم نگاه ميکني، چه آهنگهايي هست که اگر امروز ميخواستي تصميم بگيري، آنها را نميخواندي؟
اگر به گذشته برميگشتم، مثلاً «چشاي دريايي» را نميخواندم. بسيار کار خوبي است اما بيان آن شعر و ملودي از زبان من جذاب نيست و اين موضوع را روي استيج فهميدم. شايد امروز «مهم اينه» را هم نميخواندم. در حالي که اين دو آهنگ بين مخاطبان 12 تا 20 ساله پرطرفدارند اما با وجود ترانه و ملودي بسيار خوب، اين کارها شايد مناسب صدا و استايل من نبودند. به عنوان مثال قطعه «آشوب» که آن هم ترانه و ملودي اميرعلي بهادري است را مناسب خودم ميدانم؛ در حاليکه مثلاً «چشاي دريايي» نه. پس مشکل از سازنده اين کارها نيست بلکه مشکل از انتخابم بوده است. يا اگر هزار بار ديگر به گذشته برگردم، آهنگ عربي «علي مودک» را با وجود ريتم بسيار شادش ميخوانم.
قطعه «عطر تو» چطور؟
زماني که «عطر تو» را ميخوانم، کاملاً حس ميکنم خودم هستم. از خواندن «مهم اينه» پشيمان نيستم ولي اگر اين کار يا «چشاي دريايي» را يک خواننده جوانتر ميخواند، مناسبتر بود. قرار نيست من خواننده بازار باشم چون راستش را بخواهيد از صرفاً بازاريبودن لذت نميبرم.
واقعاً لذت نميبري؟
شما به «آينه قدي» نگاه کنيد. به نظرتان آلبوم بازار است؟
فکر ميکنم آلبوم مناسب کنسرت هم نيست.
با توجه به همراهي مخاطبان در مراسم روز انتشار و رونمايي اثر و کنسرت اسفندماه تهران و اينکه بيشتر از يک ماه از انتشارش نميگذشت، فکر ميکنم اين آلبوم براي کنسرت هم مناسب باشد. اما اگر بخواهم وارد بازي بازار بشوم، چون تن به خيلي چيزها نميدهم، قطعاً شکست خواهم خورد. اگر در زمين بازار بازي کنم، اذيت ميشوم و به همين دليل، زمين بازي خودم را عوض کردهام. خواندن شعري مثل «آينه قدي» يا «بيسرزمين» -که يک عاشقانه اجتماعي است- نشان ميدهد که به هر قيمتي دنبال بازار نيستم. مرجع من در موسيقي، قلب خودم است و هر آنچه که حالم راخوب ميکند.
رسيدن به اين نکته، براي يک هنرمند بسيار مهم است.
امروز به اين نتيجه رسيدهام و تا چند سال پيش، سر همين موضوع، چالشهاي زيادي داشتم.
به دليل اينکه در موسيقي پاپ ايران پروديوسر نداريم و نهايتاً خواننده به تشخيص و سليقه خودش آثاري را ميخواند و بعداً ممکن است نگاهش عوض شده باشد. خيلي از خوانندهها بوده اند که توانايي خود را ثابت کرده بودند اما به دليل انتخابهاي نادرست از بازي خارج شدند.
شايد آنها هم براي دلشان خواندهاند و خودشان راضي باشند ولي در کل اعتقادم اين است که نبايد هنرمند را بابت سليقهاش تَخطَئه کرد. يا بايد مخاطب کارش بود يا نبود. شايد فکر کنيد ميگويم مرا نقد نکنيد؛ اما منظورم اين نيست. نقد کنيد و من هم به حرفها گوش ميکنم و جايي که احساس کنم به بهترشدن کار منجر ميشود را ميپذيرم.
به نظر ميرسد ما آن آدم کناري را نداريم که در انتخابهاي درست به خوانندهها کمک کند.
حرف شما درست است اما در مورد خودم صد در صد مصداق ندارد چون قبل از اينکه خوانندگي را به شکل جدي دنبال کنم، پروديوسر بودم و براي خوانندهها آلبوم جمع ميکردم.
دوست داري چنين آدمي کنارت باشد تا حتي پول بيشتري هم بسازي؟
اگر در ايران پروديوسر داشتيم، دوست داشتم در کنارم حضور داشته باشد. چون لذتبخش است و راه را براي خواننده هموارتر ميکند. اخيراً ديدهام که برخي از دوستان مصاحبه ميکنند و ميگويند که من پروديوسر فلاني بودهام. باز هم دم يکي از اين دوستان گرم که گفت من قرار نيست کار فرهنگي کنم و ميخواهم تجارت فرهنگي داشته باشم. چون بعضيها توهم دارند که به جريان فرهنگ خط ميدهند. کلاً ما غير از خود موزيسينها شخصي به نام پروديوسر در ايران نداشته و نداريم. من در حدي که بتوانم از پس کار خودم بر بيايم، به مسائل مالي فکر ميکنم و اگر پروديوسر کنارم نباشد، باز هم سعي ميکنم کار خودم را انجام دهم. اگر دنبال کاسبي بودم، با اندک هوشي که دارم قطعاً سراغ موسيقي نميآمدم. چون تصور ميکنم خوانندگي در ايران از بازيگري -که ميگويند بعد از کار در معدن سختترين کار است- هم سختتر و پرحاشيهتر است.
از آهنگسازي ميتوانستي اينقدر پول دربياوري؟
نه، اينقدر پول را نميتوانستم دربياورم. چون الان خيلي پولدارم! (خنده) شما هر قدر آهنگسازي کنيد، اندازه خوانندهاي که به کنسرت برسد، پول در نميآوريد. نسبت به بعضي از همکاران کنسرتهاي کمتري دارم؛ چون برخي از آنها حتي شايد روزي دو سه برنامه اجرا کنند. اما قلباً دوست ندارم در فاصله زماني کوتاه چندين سانس کنسرت داشته باشم. دليل حرفم اين نيست که هميشه نميتوانم اين تعداد کنسرت را پر کنم. معمولاً از تهيهکنندهها خواهش ميکنم که حتيالمقدور در هر شب يک سانس کنسرت برگزار کنيم؛ چون طبيعتاً انرژيام کم ميشود و در حق مخاطبان يک سانس اجحاف خواهد شد.
پروسه آهنگسازيات مداوم است يا دورههاي وقفه و خاموشي دارد؟
در زمان آلبوم «مثل مجسمه» حرف جديدي براي آهنگسازي نداشتم و به همين دليل در آن مجموعه فقط يک ملودي ساختم. اما در آلبوم «آينه قدي» سرحالتر بودم و کارهاي بيشتري ساختم.
در آن دورههاي خاموشي چه کارهايي انجام ميدهي؟
مستندهاي تاريخي و سياسي و روانشناختي و... ميبينم. مطالعه ميکنم و پيگير تاريخ معاصر هستم. شعر ميخوانم و شاملو را نميتوانم از زندگيام حذف کنم. در اين دورههاي خاموشي، معمولاً کمتر به موسيقي گوش ميدهم و بيشتر فيلم و مستند ميبينم. حقيقتش را بخواهيد، هنوز آن کارهايي که ميخواهم را نه ساخته و نه خواندهام. ديگر صرف گوشکردن به موسيقي آنقدر رويم تأثير نميگذارد و بيشتر ميخواهم به فکر و نگاهم عمق بدهم. البته هنوز هم پينکفلويد يا اسکورپيونز که گوش ميدهم، مسخ ميشوم. الان بيشتر ميخوانم، ميبينم و با آدمهايي که از خودم باسوادترند، گفتوگو ميکنم و ياد ميگيرم.
آن کارهايي که ميگويي تا کنون نخواندهاي، چيست؟
دوست دارم کارهايي را بخوانم که براي خودم بيشر دغدغهاند. شايد از اين سن به بعد، کارهاي اجتماعيام بيشتر شوند. حتي «آينه قدي» يا «بيسرزمين» عاشقانههايي اجتماعي هستند. با اينکه فارغ از ترانه «خاک» بيشتر در جامعه به عنوان يک خواننده عاشقانهخوان مطرح شدهام، اما دغدغههاي اين روزهايم متفاوت است.
پس مسائل زادگاه و همشهريهايت برايت دغدغه بزرگي بود که آهنگ «خاک» را برايشان خواندي.
وضعيت کنوني اهواز که مدتي است رسانهاي شده و ديگران از آن خبردار شدهاند، پانزده سال است که به همين شکل است. براساس ايده اوليهاي که در ذهن من و روزبه بماني بود قصد داشتيم با نگاهي به تاريخ خوزستان و کارون و گرهزدن آن به مشکلات روز مردم زادگاهم، اين قطعه را به سرانجام برسانيم. تا اينکه پس از سه سال انتظار، بهمن 93 اولين کنسرت اهواز را در يکي از بدترين شرايط آب و هوايي برگزار کرديم. به خاطر دارم آنقدر خاک زياد بود که در يک اتاق در بسته و زير پتو، دهانم پر از گِل ميشد! از شدت خاک و خفگي بغض کردم. به روزبه بماني گفتم بيا حرف دل مردم را بدون هيچ تکلفي بزنيم. همه ابيات اين شعر حرف مردم خوزستان است که مثلاً ميگويند اين استان نبض اقتصاد ايران است اما چرا پول نفت، آن طور که شايسته است خرج خودمان هم نميشود؟ قلم روزبه بماني در اجتماعينوشتن بسيار عالي است. همچنين جا دارد از تنظيم زيباي هومن نامداري و همدليهاي دوست عزيزم سعيد زماني در اين مجال تشکر کنم. به لطف خدا «خاک» کار خودش را کرد و مردم هم آن را پذيرفتند.
شايد اگر تو بچه اهواز نبودي و خواننده ديگري اين کار را ميخواند، موفق نميشد.
شايد همينطور است. چون اگر خواننده ديگري «خاک» را ميخواند، شايد تعبير به موجسواري ميشد. زماني که ميخواستم اين کار را بخوانم، از سوي خيلي از دوستان نهي شدم. چون کاري نيست که به سفارش ارگاني حکومتي ساخته شده باشد و با احترام به عده اندکي که به حال مردم توجه و دلسوزي دارند، خوشايند بعضيها نبود. يادم هست سال 92 که زنجيره انساني براي اعتراض به طرح انتقال آب کارون تشکيل شد، عده کثيري از مردم چند نوبت کنار ساحل رود کارون جمع شدند و من در يکي از اين زنجيرههاي انساني شرکت کردم که برايم مشکلاتي را هم به وجود آورد و در پي آن به پليس امنيت اهواز تعهد دادم که کمافيالسابق در هيچ اجتماع غيرقانوني شرکت نکنم. اين روزها هم برخي از همشهريان عزيز ميپرسند چرا در اجتماعات اعتراضي به وضعيت بد مردم خوزستان حضور پيدا نميکنم. خواستم از اين طريق دليلش را بدانند که من در حد خود و در زمينه کاريام آنچه از دستم برميآمده را انجام داده و خواهم داد.
بعد از قطعه خاک انتقادي هم شنيدي؟
آن زمان که «خاک» را ساختيم و منتشر شد، هنوز موج رسانهاي معضلات خوزستان راه نيفتاده بود و هر منتقد منصفي متوجه ميشود که آن کار را براي درد دل خود و همشهريانم ساختهام. تازه از زمستان 95 که برق و آب اهواز قطع شد و وزير نيرو و مسئولين به اهواز آمدند، توجهات بيشتري به معضلات مردم خوزستان جلب شد که اميدوارم مداوم و ثمربخش باشد. يعني فقط مختص شرايط سياسي کنوني جامعه نباشد و حرفها و وعدههايي که براي دلجويي از مردم خوزستان از سوي مسئولين زده شد مقطعي نبوده و عملي شوند.
به غير از «خاک»، اغلب کارهاي اجتماعي تو دغدغههاي عاشقانه دارند. قصد نداري براي معضلات ديگر اجتماعي کاري بخواني؟
به عنوان مثال چند سال است که شعري مرتبط با دغدغه سرطان دارم و ميخواهم روي آن کار کنم؛ اما مثلاً مسألهاي چون طلاق عاطفي در موسيقي ايران مورد توجه نبوده است. يا مثلاً در مورد اعتياد، آهنگها و فيلمهاي زيادي ساخته شده است. بيشتر سعي ميکنم به معضلات اجتماعي که محجور ماندهاند بپردازم. مثلاً يکي از محجورترين و مهمترين بحرانهاي دوران ما، بحران عشق است. هنوز هم ما نميفهميم که نسل قبل از خودمان چهطور با خودشان به صلح رسيده بودند و ميتوانستند در حين زندگي عاشق باشند؟ مثلاً زماني که حادثه پلاسکو رخ ميدهد، تصاوير آتشنشانهايي که براي رفقاي خودشان و مردم دل به آتش ميزنند، متأسفانه براي ما خيلي غريبه است. کلاً عشق و از خودگذشتگي و بخشش، مسائل اجتماعياي هستند که علاقهمندم به آنها بپردازم. معضلي چون اعتياد هم ميتواند معلول همين علتهايي باشد که گفتم.
برگرديم به بحث کارهايي که در گذشته نميخواندي. اگر آهنگي باشد که خودت دوستش نداشته باشي اما سانسهاي کنسرتهايت را دوبرابر کند، آن را نميخواني؟
قطعاً نه.
واقعاً نميخواني؟! يعني کاري که شعر و ملودي خوبي داشته باشد اما خودت دوستش نداشته باشي.
يک نگاه به آلبومهايم بيندازيد، ديگر نيازي نخواهد بود که بابت حرفم حجت از من بخواهيد. مثلاً قطعه «نفس» بازاري است؟! با اينکه مخاطب خودش را هم پيدا کرده است. يک زمان شانس ميآوريد و آنچه که خودتان دوست داريد، با ذائقه عمومي هماهنگ ميشود و من اينقدر ذهن بستهاي ندارم که چنين کاري نخوانم! قطعاً دوست دارم کنسرتهايم هميشه پر باشد اما از صميم قلب ميگويم نميخواهم کنسرتهايم به هر قيمتي بفروشد و به داشتن مخاطبيني کمتعدادتر اما همراه و عميقتر راضيام.
«عشق من باش» را اگر براي تو بود ميخواندي؟
شايد «عشق من باش» را همان زمان توليدش با ايجاد تغييراتي در ترانهاش ميخواندم.
«سکوت» محسن يگانه را چهطور؟
باز هم با تغييراتي در ترانه شايد اين کار اجرايش ميکردم.
«خوشگل عاشق» فريدون را چهطور؟
آن را حتماً ميخواندم.
«شهر باران» محمد عليزاده را ميخواندي؟
شايد «شهر باران» را با کمي اعمال نظر در ترانهاش ميخواندم. چون فضاي تنظيم و در کل موسيقياش را دوست دارم.
«وايسا دنيا» را ميخواندي؟
ترانه «وايسا دنيا» را هنوز هم دوست دارم با کمي تغيير در شعرش بخوانم.
«سلام آخر» احسان خواجهاميري را چهطور؟
موسيقي اين کار را دوست دارم. با اينکه ترانهاش هم بيادعا است و روي کاغذ ترانه عجيبي نيست اما روي آن ملودي نشسته و به اصطلاح از کار درآمده است.
«کوه» که براي «علي لهراسبي» ساختي چهطور؟ يا قطعات آلبوم «بيخوابي» سعيد شهروز؟
اي کاش قطعه «کوه» را خودم ميخواندم. در ميان کارهايي که براي سعيد شهروز ساختم، قطعه «چند سال از امشب بگذره»، «به من خوبي نکن»، «تبعيدي» يا «ما عاشق هم بوديم» را حتماً ميخواندم.
آلبوم «بيخوابي» که يکي از بهترين آلبومهاي پاپ دهه 80 بود، چرا ميان مردم هيت نشد؟
سعيد شهروز يک قالبي به خود گرفته بود و شايد اشتباه من و تيم تهيه آن آلبوم اين بود که خواستيم او را به قالب خودمان نزديک کنيم. ما به اين مساله توجه نکرديم که آن قالب خودش يه مدل مشخص است و سعيد شهروز براي مخاطب موسيقي با همان فرم ده آلبوم اولش جا افتاده است.
حرفش پيش نيامد که آن آلبوم را خودت بخواني؟
زمان توليد آلبوم «بيخوابي» بيشتر به فکر آهنگسازي بودم و آن زمان ديگر کار را براي سعيد بسته بوديم و عادت ندارم کاري که براي ديگران ساختهام را پس بگيرم. همان دوره قطعه «تنها نرو» يا «بوي عيد» را براي علي لهراسبي ساخته بودم اما شايد يک زماني برخي از آهنگهايي را که براي اجرا به خوانندههاي ديگر واگذار کردهام را دوباره با صداي خودم اجرا کنم.
بين موسيقي و زندگي کدام را انتخاب ميکني؟
بين موسيقي و زندگي، قطعاً زندگي را در مفهوم انسانياش انتخاب ميکنم.
اگر همه زندگيات، ساز يا حنجرهات باشد اما بگويند که نبايد ساز بزني يا بخواني وگرنه زندگيات به خطر ميافتد، انتخابت چيست؟
اگر بدانم خيلي عمر ميکنم، شايد ديگر نخوانم يا ساز نزنم! چه کاري است؟! (خنده) مگر آنکه خواندن منجر به رسيدن به مفهومي انسانيتر از ادامه حياتم باشد.
يک دوره بحراني هم داشتي که نميتوانستي بخواني.
بله، اين مورد را در «خندوانه» مطرح کردم و حاشيههايي هم داشت. البته به نظرم حاشيه هميشه بد نيست و يک وقتهايي ارزش دارد.
مثلاً حاشيههاي مايکل جکسون ارزش داشت؟
اشارهات به همان پست پرماجرا است! (خنده) اما بله حاشيههاي مايکل جکسون ارزش داشت. براي چندمينبار فيلم تمرين کنسرتش را ديدم و ساعت 4 يا 5 صبح در اينستاگرام پست گذاشتم. حالم گرفته بود و در مورد وجهه هنرياش نوشتم که مرگ حق است ولي حق تو نبود. فردايش از خواب بيدار شدم ديدم يک فوج کامنت توهين براي من و مايکل جکسون گذاشتهاند!(خنده) برخي هم گفتند که مايکل مسلمان بوده اما من گفتم که انسانيت قبل از هر چيز اهميت دارد و ما مسلمان ميشويم که آدمتر شويم. زياد اهل جواب دادن نيستم اما آن زمان متني در اين زمينه نوشتم. نميدانم چرا اينقدر مردم عجولي هستيم و نميخواهيم راجع به قضاوت و حرفي که ميزنيم، فکر کنيم. در يادداشت «من يک معتادم» اين موضوع را بيان کردم که تا زماني که نگاه ما براي تغيير به سمت يکديگر است، تغيير نميکنيم. بلکه بايد از خودمان شروع کنيم.
با توجه به اين مسائل در فضاي مجازي، مثل خيلي از خوانندههاي پاپ ديگر روزي وسوسه نشدهاي صفحهات را ببندي؟
حواشي فضاي مجازي برايم اهميت ندارد اما بزرگترين معضل جامعه ما و خودم اين است که ديگر بيش از اندازه بيسواديم. همين باعث ميشود که به همديگر توهين کنيم.
در اين سالها و خصوصاً سال گذشته با تلويزيون هم حاشيههاي کمي نداشتي.
با تلويزيون قهر نيستم و اولين کاري که خواندم، براي تيتراژ برنامه «شب شيشهاي» بود. ولي يکسري از برخوردهاي سليقهاي تلويزيون حالم را بد ميکند. مثلاً سال گذشته براي تيتراژ «ماه عسل» قطعه «نگو نگفتي» را خواندم و ابتدا تأييد و سپس رد کردند. در ادامه ده يازده روز رفتوآمد داشتند و خودم هم خسته شده بودم و گفتند که به دلايلي، اين کار را پخش نميکنند. صادقانه بگويم در همکاري با تلويزيون دلزده شدهام. ممکن است برخي از خردهمسئولان تلويزيون با من مشکل داشته باشند و از سر کينهتوزي علاقهاي به حضورم در تلويزيون نداشته باشند که برايم مهم نيست.
در ادامه بحث آلبومها، چه شد که اميرعلي بهادري به نقش اول ترانه و ملوديهاي آلبوم «مثل مجسمه» تبديل شد؟
نقش پررنگ اميرعلي بهادري در «مثل مجسمه» يک اتفاق بود. اصلاً کار هنري مثل تولد، يک اتفاق است. خيلي چيزها دست به دست هم داد که چنين اتفاقي رخ دهد. شرايط به گونهاي شد که خودم تنها يک ملودي در آلبوم «مثل مجسمه» ساختم. در آن دوره کارهاي من و اميرعلي ناگهان شکل گرفت؛ ولي در عين حال روزبه بماني ترانه «اشتباه» يا مونا برزويي ترانه «سال درد» يا رستاک حلاج هم دو ترانه و ملودي را داشت که از کارهاي خوب آن مجموعه بودند.
اما روزبه بماني نسبت به اميرعلي اسم بزرگتري داشت.
روزبه بماني به لحاظ درک شعر و ترانه يکي از مبارکترين اتفاقات دوران ما است. اما مگر زماني که من از روزبه بماني ترانه «منو رها کن» را گرفتم، چند اثر از او هيت شده بود؟ منظور من اين نيست که کسي را کشف ميکنم، اما اولويت براي من هيچگاه برند بودن همکارم نبوده است و هميشه به کارِ خوب نگاه ميکنم. اميرعلي زمان آلبوم «مثل مجسمه» توانست پاسخگوي نيازهاي من در بخش ترانه و ملودي باشد و به تعامل رسيديم. اميرعلي بهادري مؤلف است و در مدل خودش از بهترينها است. مثلاً ترانه «بيسرزمين» او فوقالعاده است. خيليها ميگويند تو که از روزبه بماني ترانه ميخواني، چرا با اميرعلي بهادري کار ميکني؟ اما روزبه در مدل خودش درجه يک است و اميرعلي در مدل خودش.
ما بُعدي از ترانهها و ملوديهاي اميرعلي بهادري را در آلبوم سوم و چهارم تو شنيديم که قبل و بعدش با هيچ خواننده ديگري آنطور کار نکرد. چطور اين بُعد از او را بيرون آوردي؟
من و اميرعلي هر دو به هم نزديک شديم. مثلاً براي «آينه قدي» به اميرعلي گفتم که دوست دارم يک کار با بيتِ رپ داشته باشم و همينطور هم شد. ببينيد چهقدر اين تلفيق رپ با ترانه «آينه قدي» جذاب است اما فقط شکل بازار نيست.
اين نزديکشدن به اميرعلي يا ساير عوامل آلبوم تا چه حد است؟ آنها در حقيقت اپراتور ايدههايت ميشوند؟
دوست ندارم صرفاً به چشم يک خواننده به من نگاه شود؛ چون يک موزيسين کوچک هستم اما تصور ميکنم در ميان خوانندهها، بيشترين همفکري را با عوامل آلبومم دارم. البته هيچکدام از عوامل توليد آلبومهاي من، برايم اپراتور نبودهاند. چون آنها کار را مينويسند و تنظيم ميکنند و من فقط سعي ميکنم به آنها نزديک شوم و آنها را به خودم نزديک ميکنم. مثلاً در قطعه «خاک» سوژه را به روزبه بماني گفتم اما او بلد است که چگونه بنويسد. به آهنگساز يا ترانهسرا پيشنهاد ميدهم که فلان بخش کار به من نزديک نيست. شايد برگ برنده من اين است که ميتوانم با کساني که با آنها کار ميکنم، به نوعي تعامل داشته باشم تا به هيچعنوان حس مؤلف بودن را از آنها نگيرم.
هومن نامداري در آلبوم «مثل مجسمه» بيشترين تنظيم را داشت ولي «سعيد زماني» يک چهره جوان ديگر در آن مجموعه بود که حضورش به چشم آمد. بعداً هم در جاهاي مختلف هميشه از او حمايت کردي.
بخشي از موفقيتهاي آلبوم «مثل مجسمه» مديون تنظيمهاي هومن نامداري است. او بسيار بااحساس، باسواد و خوشسليقه است و براي من، از همهچيز مهمتر، همدل بودنش بود. بعد از آن آلبوم مصاحبهاي نداشتم اما اينجا ميخواهم از زحماتش تشکر کنم. اولينبار از طريق رستاک حلاج با سعيد زماني صحبت کردم. سعيد زماني در شرايط بحراني آلبوم «مثل مجسمه» بسيار به ما کمک کرد و پذيرفت کارهايي که براي خودش نبود را هم ميکس کند. غير از تکآهنگهاي بين دو آلبوم، در «آينه قدي» هم بسيار زحمت کشيد و وسواسهاي من را تحمل کرد. او هم موزيسيني کاربلد و اهل صحبت و چالش است.
به نظر من سعيد زماني هم چهرهاي بود که در آلبوم سوم تو بُعد متفاوتي از تنظيمهايش را ارائه کرد.
اين هم به دليل همان تعامل بود. من با همه بچهها خيلي حرف ميزنم و مهمترين نکته اين است که ميدانم چه ميخواهم و تنظيمکننده را گيج نميکنم. هيچوقت هم دست تنظيمکننده را نميبندم تا حس کند که آن اثر و آلبوم حرف خودش است. نکته ديگر اين است که هيچوقت براي توليد آثارم، نمونه بازاري ندارم و با دوستانم دنبال کشف و شهود هستيم.
اما در آلبوم «آينه قدي» زماني که ترکيب عوامل آلبوم را ديدم، کمي جا خوردم و اسامي برايم ناآشنا بود. در حالي که ما عادت کرده بوديم هميشه در بخش ترانه و ملودي و تنظيم آثارت، با چهرههاي معروف بازار همکاري کني.
مثلاً کار اميرحسين مساح را هشت سال پيش از او گرفتم و ساخته بودم و حس کردم وقتش است که در اين آلبوم منتشر شود. رضا شاهين و اسحاق اسدبيگي هم آن کار (تو که ميرفتي) را به من پيشنهاد کردند و دوست داشتم و همکاري کرديم. يا مثلاً قصه همکاري من و «آرش مهرابي» به سالها قبل بازميگردد که او ميخواست تهيهکننده کنسرتم در کرمان باشد اما بعداً فهميدم ترانهسراي خوبي است. در ادامه، شعرهاي بسيار خوبي از او گرفتم و از همکاري با آرش خوشحالم. همچنين بايد از همکاري با آهنگساز خوشذوق و خوشآتيه «وحيد پويان» ياد کنم.
برخي ميگويند تو در آلبوم «آينه قدي» دنبال چهرههاي جوان و طبيعتاً ارزانقيمت بودي.
اينکه ميگويند کَست آلبوم «آينه قدي» ارزان بود، برايم عجيب است. همه ميدانند که پول براي من مهم نبوده و نيست و نميخواهم به هر قيمتى آلبوم پُر كنم. مصداق حرفم همكاريهاى گذشته با موفقترين عوامل هنرى كشورمان است. ضمن اينكه در آلبوم «آينه قدى» هم با بهترينها همكارى داشتهام.
از همکاري با تمام اين چهرهها که تا پيش از «آينه قدي» گمنام بودند، راضي هستي؟
در همکاري با آدمها به اسم آنها توجه نميکنم و آلبومهاي گذشته من اين موضوع را اثبات ميکند. اگر زماني مثلاً با افشين يداللهي کار ميکردم، قطعاً به دليل شعر او بوده، نه به واسطه اسمش.
به آلبوم «آينه قدي» عنوان هنريترين آلبومت را دادهاي. کارهاي قبلي اينطور نبودند؟
شايد اين لفظم درست نبود اما «آينه قدي» را اصلاً براي بازار کار نکردم و در اين آلبوم، کاملاً تکليفم با خودم مشخص است. اين آلبوم را کار نکردم تا برايم هورا بکشند؛ بلکه از فضايش لذت ميبردم. آلبومهاي قبلي 80 يا 90 درصد براي خودم بود اما اين مجموعه چهارم صددرصد.
نگاهها نسبت به آلبوم «آينه قدي» خيلي صفر و صدي بود. برخي ميگويند عجب آلبوم خوبي است و برخي خلاف اين عقيده را دارند و ميگويند عجب آلبوم بدي است! چرا حد وسط نداشت؟
آلبوم «آينه قدي» چون کاراکتر دارد، نميتواند همه را راضي کند. در حقيقت، يکي از ويژگيهاي کاراکتر همين موضوع صفر و صدي است. ميخواهم بگويم که مؤلف يا هنرمند مخاطب ندارد، بلکه آن اثر اوست که داراي مخاطب است. دوست ندارم دنبال بازار و مخاطب باشم، چون آدم را محدود و از لذتبردن از کارش محروم ميکند. مهمترين چيز برايم در هنر، لذت بردن از کار است. به همين دليل، برايم تأييد اهل فن و هورا کشيدن عوام آنقدر اهميت ندارد. نهايتاً اگر زنده بمانم، بيست سي سال ديگر است و نميخواهم در اين مدت، از لذت کارم محروم باشم و به کام ديگران زندگي کنم.
برخلاف سه آلبوم قبلي، در «آينه قدي» هيچ خانمي در ميان عوامل وجود نداشت اما اين مجموعه را به زنان سرزمينت تقديم کردي. دليلش چه بود؟
اينکه هيچ خانمي حضور نداشت، اتفاقي بود و از همکاري با خانمهاي در بخشهاي مختلف هنري لذت ميبرم. دليل تقديم به بانوان سرزمينم اين بود که احساس ميکنم زنان کشور ما در طول تاريخ خيلي مظلوم بودهاند. البته فارغ از بحث بگويم که اولين کسي که حقوق زنان ما را زير پا ميگذارد، خودشان هستند و دوست دارم در کارهاي آيندهام بيشتر به معضلاتي که زنان سرزمينم با آن دست به گريبانند بپردازم.
10 سال ديگر حسرت اين روزها را نميخوري و نميگويي که اي کاش بيشتر پول در ميآوردم؟
هيچوقت حسرت نميخورم و الان هم به نسبت خودم درآمد دارم. از ابتدا انتخابم اين بود که بازاري نباشم. سالها قبل با خودم آسيبشناسي کردم و ديدم در هر ژانري، يک مدل هنري و يک مدل بازاري داريم. در تئاتر و سينما و هنرهاي مختلف اينطور است. اما برايم سوال پيش آمد که چرا در موسيقي پاپ، مدل هنري نداريم يا کمتر داريم و تقريباً همه در يک زمين بازي ميکنيم؟ مثلاً «سيروان خسروي» آنچه که ميخواند را دوست دارد و از روز اول هم اينقدر نميفروخت. به نظرم با تعريف لذتبردن از کاري که انجام ميدهيد، سيروان موفقترين خواننده پاپ ما است. مهمترين معيار براي من اين است که سيروان با حفظ استانداردهاي هنري در موسيقي کاري را ميخواند که دوست دارد و اين براي من ارزشمند است. اين روزها خيليها کارهايي را ميخوانند که شايد دوستشان ندارند و آن هم صرفاً براي جلب رضايت بازار است؛ اما دوست ندارم در اين طبقهبندي باشم. من براي بنز سوار شدن سمت موسيقي نيامدهام بلکه براي لذتش وارد اين کار شدهام. آدم موفق در هنر کسي نيست که بيشتر پول در بياورد، بلکه چنين فردي در تجارت موفق است.
در مصاحبهاي که سه سال پيش با هم داشتيم، روي اين موضوع تأکيد ميکردي که نسل شما با بلاتکليفيهاي زيادي درگير است و حتي از لفظ بيچارگي هم استفاده کردي. يادم است که گفتي خودم هم هنوز بلاتکليفيهاي زيادي دارم. مهدي يراحي حال حاضر هنوز هم پس از 3 سال آن چالشها را دارد؟
سن که بالا ميرود، قاعدتاً تجربه هم بيشتر ميشود. اما در بحث اجتماعي، به نظرم علاوه بر نسل ما، نسل پدرانمان هم بلاتکليفيهاي زيادي داشتند. من هم خيلي وقتها به لحاظ فکري درمانده ميشوم؛ اما سعي ميکنم با شناخت بيشتر، خودم را آرام کنم.
هنوز هم ردپاي اين بلاتکليفي در کارهايت هست. از «باور نکن» و «حراج» تا «امپراطور» و «مثل مجسمه» و الان هم که «آينه قدي» و «نگو نگفتي» اين بلاتکليفي را دارند.
من نميخواهم در کارهايم بلاتکليفي باشد؛ اما کلافگيهاي نسل من در کارهايم هويدا است. الان شايد نسبت به 3 سال پيش، به درک درستتري از کاري که انجام ميدهم رسيده باشم. فارغ از کار شايد به جهت همين کلافگي است که انسان تا پايان عمر در پي آرامش است. به اعتقاد من بخش عمده اين بلاتکليفي هم به دليل دوره گذار است که در آن قرار داريم. دوره گذار از سنت به مدرنيته که بسيار پيچيده است.
و به عنوان سوال آخر؛ اولين تکآهنگي که پس از آلبوم «آينه قدي» قرار است منتشر کني، چه مضموني دارد و چه زماني آن را ميشنويم؟
کاري منتقدانه با مضمون اجتماعي است که قرار است در روز بيستودوم ارديبهشت 96 پخش شود. ترجيح ميدهم تا روز انتشار اين اثر، توضيح دقيقي در مورد مضمون اين کار ندهم؛ اما ذکر اين نکته را لازم ميدانم که اين اثر به لحاظ محتوا، با تمام کارهايي که تا امروز از من منتشر شده، تفاوتهاي جدي دارد. ضمن اينکه اعتقاد دارم تعبيرپذيري اثر را نبايد با توضيحات اضافه کم کرد.
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۱۵۷۰۵۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ضرورت یکپارچهسازی مدیریت سد و کانال در اردبیل
ایسنا/اردبیل نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه اردبیل گفت: هر سال در چنین فصلی که موسم بسیار خاص و محصول در آستانه رسیدن است مشکل آب اینجاد میشود و علت آن این است که وزارت نیرو مدیریت سد و مدیریت کانال را از هم جدا کرده است.
آیت الله سید حسن عاملی، ۱۴ اردیبهشت در خطبههای این هفته نماز جمعه که در محل مصلای اردبیل برگزار شد با تبیین آثار عدم مدیریت یکپارچه سد و کانال اظهار کرد: با دوگانه شدن مدیریت آب نه به موقع و نه به اندازه رها میشود و گاهی آمار اطلاعات سدهای مخزنی هم به درستی اعلام نمیشود در نتیجه استان اردبیل در برنامهریزی کاملاً با بنبست مواجه میشود که چقدر اجازه کشت بدهد.
خطیب جمعه اردبیل اضافه کرد: امسال علی رغم ذخیره سازی مناسب آب در سدهای مخزنی ارس و خدا آفرین، رهاسازی متناسب با نیاز آبی شبکه ۸۵ هزار هکتاری مغان صورت نمیگیرد و فرصت حساس کشت و زرع از دست میرود این مشکل باید برای همیشه حل شود. اینجانب موضوع را با آقای رئیس جمهور مکاتبه خواهم کرد و از نمایندگان مجلس هم میخواهم با تمام توان به این موضوع ورود کنند.
امام جمعه اردبیل ادامه داد: در خود استان هم باید اقداماتی صورت گیرد طول کانال اصلی مغان ۱۸۰ کیلومتر است ولی فقط ۶۰ کیلومتر بتنی شده و ۱۲۰ کیلومتر خاکی است در نتیجه هم هدر رفت آب درست میشود و هم اراضی زهدار میشود که اصلاح آن هزینه سنگینی دارد. چنانچه دولت برای کشاورزی و برای استفاده بهینه از آب حساس است دستور دهد امسال حداقل ۵۰ کیلومتر این کانال بتنی شود.
آیت الله عاملی بیان کرد: بیشترین کمبود آب در منطقه بیله سوار و جعفرآباد درست میشود چون در انتهای خط قرار گرفتهاند و کانال قدیمی است، در حالی که از بالا دست زمین های جدیدی زیر کشت و آبیاری رفته است یعنی تاوان آن را باید آخر خطیها بدهند! گاهی شخصاً در همان منطقه با اعتراض و عصبانیت بسیار شدید کشاورزانی که حقابه تاریخی دارند مواجه شده ام در حالی که هیچ کس جوابگو نیست به همین جهت برای حل مشکل بیله سوار و جعفرآباد باید یک سد در منطقه بیله سوار با ظرفیت ۴۰ میلیون متر مکعب احداث شود.
انتهای پیام